حسین عبده تبریزی
بررسی آثار قلمی دکتر بهروز هادی زنوز نشانگر آن است که وی به حوزههای مختلف اقتصاد سر زده، و بهویژه طیف گستردهای از مسائل اقتصاد ایران، بالاخص موضوعات «اقتصاد سیاسی ایران،» را بررسی کرده است. عمدۀ آثار فکری او تحقیقی است، و این پژوهشها را با همکاری و همراهی مشترک چندین اقتصاددان ایرانی انجام داده است. با آن که همکاران دکتر زنوز در کارهای پژوهشی، همه از مکتب اقتصادی واحدی پیروی نمیکنند، و در کشور ما با عناوین مختلف شناخته میشوند، اما دکتر زنوز مکتب فکری مشخص خود را داشته، و این مطالعات مشترک همگی بیانگر اصولی است که به آنها متکی بوده است.
نگاهی به کتابهای اقتصاد سیاسی ایران، مجموعه مقالات دهۀ ۹۰، سرمایهگذاری مستقیم خارجی در ایران، و کتاب تحلیل علل و پیآمدهای تحریمهای بینالمللی علیه ایران، و تصمیم او به ترجمۀ کتاب اقتصاد سیاسی، بَری استوارت کلارک مدافع این نظر است که دکتر زنوز اقتصاددان «جریان اصلی» است.
اقتصاد جریان اصلی دربرگیرندۀ مفاهیم، نظریّهها و مدلهای اقتصادیی است که اکثریت اقتصاددانان جهان آنها را پذیرفتهاند و در دانشگاههای سراسر جهان تدریس میشود، و به کتابهای درسی در دانشگاههای اصلی و عمدۀ جهان راه یافته است. هر چند در مراجعه به این کتابهای درسی بیشتر نام دانشگاههایی چون استنفورد، هاروارد، امآیتی، و شیکاگو به میان میآید، اما دانشگاههای معتبر آلمان، ژاپن یا حتی مسکو و پکن نیز همان مطالب را درس میدهند. به علاوه، این جریان اصلی در محافل سیاستگذاری تأثیرگذار است.
دیدگاههای اقتصاددانان جریان اصلی میتواند در مورد موضوعات خاص متفاوت باشد، اما معمولاً بر نقش بازارهای آزادِ رقابتی در تخصیص منابع و تعیین قیمتها، تصمیمگیری منطقی افراد و شرکتها، کارایی، ثبات اقتصادی و اهمیت رشد اقتصادی تأکید دارند.
جریان اصلی اقتصاد مکاتب فکری مختلفی را دربر میگیرد، مانند اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نئوکینزی. در اطراف این جریان اصلی، انوع پروژههای مطالعاتی و پژوهشی در جریان است؛ اگر این مطالعات با موفقیّت مورد پذیرش اکثریت اقتصاددانان قرار گیرند، جذب اقتصاد جریان اصلی شده و بخشی از آن را شکل میدهند. مثلاً اقتصاد کینزی در مقطعی از زمان مورد پذیرش وسیع اقتصاددانان قرار گرفته و دیدگاههای او در این جریان اصلی ادغام شده است. بسیاری از نظریات کنیز هنوز در «جریان اصلی اقتصاد» زنده است. بدیهی است که در طول زمان، مثل برخوردی که با هر علمی میشود، برخی از این نظریات ابطال شده، و برخی که هنوز معتبر است، در کتابهای درسی گنجانده میشود. تعدیلات، اصلاحات و پیشرفتهایی که در نظریات کینز پدید آمد، نحلۀ نئوکینزینها را شکل داد.
پل کروگمن، اقتصاددان برجستۀ نئوکینزی که در مورد نابرابری درآمد و سیاست مالی زیاد نوشته؛ جوزف استیگلیتز که از جنبههای خاصی از نظریۀ اقتصادی جریان اصلی انتقاد کرده، و در مورد اطلاعات نامتقارن و ترویج توسعۀ پایدار بسیار تحقیق کرده؛ اولیویه بلانچارد فرانسوی، اقتصاددان ارشد سابق صندوق بینالمللی پول که بهویژه در زمینۀ سیاست پولی و مطالعه چرخههای تجاری کار کرده؛ جانت یلن، اولین زنی که به عنوان رئیس فدرال رزرو ایالات متحده خدمت کرده و مطالعات گستردهای بر روی بیکاری و بازار کار داشته؛ و رابرت شیلر که به دلیل تحقیقاتش در مورد بازارهای مالی و اقتصاد رفتاری شهرت دارد، همگان مهمترین اقتصاددانان جریان اصلی معاصرند.
اقتصاد همیشه دارای چندین مکتب فکری – اقتصادی بوده و در طول دورۀ بلند تدریس و تحقیق، دکتر زنوز با همۀ این مکاتب آشنا بوده است. اما به گمانم میدانسته که «موقعیت اقتصاد جریان اصلی» در هر زمان کدام است، و تحقیقات خود را در آن چارچوب انجام داده است. نگاه دکتر زنوز به علم، طبعاً آن است که همۀ علوم حدسها یا فرضهایی است که تلاش اقتصاددانان مثل هر دانشمند دیگری رد و ابطال آن حدسهاست و شرط اصلی همانا ابطالپذیری نظریههای ارائهشده است. هر کس که در حوزۀ اقتصاد نظر خود را ابدی و آزمونناپذیر تلقی کند، و نگوید که شرایط ردشدن نظریاتش کدام است، عملاً در قلمرو علم قرار ندارد. اقتصادهای ایدئولوژیک از این جنساند. اول نتیجه را پیدا میکنند و بعد میخواهند علم را با آن تطبق دهند.
دکتر زنوز از این دست اقتصاددانان نیست. اقتصاد ایدئولوژیک دچار این خطا میشود که فکر میکند زنان و مردان میتوانند زندگیشان را هماهنگ با اصول انتزاعی، ارزشهای فراجهانی و آموزههای بسیار محدودکننده بگذرانند. روشن است که آقای زنوز تاب تحمل ابهام پرنخوت سنّت اقتصاددانان ایدئولوژیک را ندارد. وی معتقد است که انتخاب در عرصۀ عمومی و خصوصی هر دو میباید مبرّا از حتمیّتها باشد. او مستقیم و البته با تدبیر به دژ مفروضات اقتصاددانان دولتی میتازد، مفهوم حاکم بر تفکر ایشان را تصرف میکند، و خاکریز تعدیل، شرح و تفصیل را نادیده میانگارد.
برخی از اختلافات بین اقتصاددانان ربطی به علم اقتصاد ندارد. مثلاً این که دولت تصمیم بگیرد هزینۀ بیشتری صرف یارانۀ مسکن کند یا نکند، اقتصاددان را طرفدار «اقتصاد آزاد،» «اقتصاد رفاه» یا «نهادگرا» نمیکند. اقتصاد فرانسه با ۵۰ درصد هزینههای دولتی نسبت به GDP و اقتصاد امریکا با نسبت ۳۱ درصد، هر دو توسط اقتصاددانان جریان اصلی هدایت میشوند. این که مردم سطحی از مصرف دولتی را دموکراتیک انتخاب میکنند، به سیاست مربوط است و نه به اقتصاد. در انگلستان شاهد بودیم که وقتی دولت کارگری در سیاستهای معطوف به چپ خود زیادهروی کرد، و مشکلات اقتصادی پیش آمد، مردم رأی به خانم تاچر دادند. وقتی برعکس، خانم تاچر در انتخاب سیاستهای خصوصیسازی و معطوف به راست، حد را گذراند؛ مردم رأی به کناررفتن حزب محافظهکار دادند. بازار فرآیند آزمون و خطاست که میخواهد به سمت تعادل برود. دولت رفاه انگلستان از دل نوعی سوسیالیسم اتوپیایی سربرآورد، و نه از بطن اقتصاد جریان اصلی. اینها «سیاست» یا Policy است و ربطی به اقتصاد ندارد.
در عین حال، موضع زنوز به معنای حمایت از نئولیبرالیسم در اقتصاد نیست که امروز در ایران به دشنام تبدیل شده است. در واقع، چنین سرفصلی در اقتصاد نداریم؛ این اصطلاحی است که در پایان قرن بیستم در ارتباط با سرمایهداری، بازارهای آزاد، خصوصیسازی، مقرراتزدایی، جهانیشدن، تجارت آزاد، پولیشدن اقتصاد، عُسرت اقتصادی، کاهش مصرف دولتها، نقش بیشتر برای بخش خصوصی و کاهش دخالتهای دولت باب شد. سوءاستفاده از علم همیشه وجود داشته است. دروغ و کلاهبرداری صدها هزار سال پیش کشف شده است. اگر عدهای از اقتصاد ایران سوءاستفاده کرده و با انحصار و رانت رشد میکنند، این ربطی به اقتصاد جریان اصلی، نظام بازار و آزادی کسبوکار ندارد. نباید اجازه داد این را به ریش اقتصاد بازار ببندند. اما بیشک تعادل در بازار حاصل آزمون و خطاست. با فرآیند آزمایش و خطاست که در امریکا، اروپا، چین و سایر جاها شرایط اقتصادی را بهبود بخشیدهاند. تمدن بشری افتان و خیزان جلو رفته است، و البته متأسفانه تمدنهایی داریم که حتی به خاطر خطاهای کوچک منتفی شدهاند. بهرغم ناملایماتی که در فضای اقتصاد سیاسی ایران مشاهده کرده است، هرگز ندیدهایم که آقای هادی زنوز سیاستهای اقتصادی غرب را به مثابۀ ابزار مقاومت در برابر تحقیر افراطی غرب از زبان سیاستگذاران ایران به کار بندد.
موضوعات حوزههای اقتصاد بسیار متنوع است، و اقتصاددانانی با دیدگاههای متفاوت به تحقیق مشغولاند که ممکن است در طبقهبندی اقتصاددانان جریان اصلی قرار نگیرند. دکتر زنوز خود را از همکاری با آنان و برخورداری از دانش آنان محروم نکرده است. اما در نهایت محصولات علمی مشترک وی با سایر محققان و اقتصاددانان جهت جریان اصلیِ گفتمان اقتصادی را نشان میدهد. برخلاف عدهای که داروندارشان مهارتی عجیب در خرابکردن موضع دیگران است، مهارت اصلی هادی زنوز همکاری و همراهی با سایر محققان است، حتی زمانی که از نظر دیدگاه اقتصادی با وی زاویه دارند. وی به دنبال گزارههای معنیداری در اقتصاد ایران میگردد تا زندگی مردم را بهبود بخشد، و این همکاریها را مغایر با خواست خود نمییابد.
با مطالعۀ کتابِ اقتصاد سیاسی، مجموعه مقالات دهۀ ۹۰ درمییابیم که دکتر زنوز از سیاستهای دولت آقای روحانی بسیار ناخرسند است؛ اما زمانی که چپ و راست دولت را میسوزانند، وی معتقد میشود که شجاعانهترین کار عالم این نیست که با آتشافروزان اعلام وفاداری کند، بهخصوص که نیت خیر ندارند، یا از آگاهی کافی برخوردار نیستند. از لابلای همین مقالات است که مییابیم آقای زنوز بیزار است که مخالفت اساسی بر سر اهداف سیاسی و اخلاقی، جایش را به مخالفت بر سر وسیله بدهد.
آدمی بدین سبب که توان گزینش اخلاقی دارد، در میان انواع موجودات بیهمتاست. دکتر زنوز میداند که اقتصاددان عروسک نیست که بازیچۀ نیروهای عظیم بیتشخص باشد. خیّرهای بزرگ لزوماً نمیتوانند در کنار هم زندگی کنند. ما محکوم به انتخاب هستیم، و هر انتخابی ممکن است خُسرانی جبرانناپذیر در پی داشته باشد. تکتک اقتصاددانان هر یک توانِ گزینش اخلاقی دارند. بنابراین، آنان به خاطر رفتار تاریخیشان ستایش یا سرزنش میشوند.
چیزی که دکتر زنوز آن را مهمتر میداند، آزادی فرد در انتخاب خیر یا شر است، نه چشمانداز غایی مصلحت آدمی. درک من آن است که قطعاً دکتر زنوز برای آزادی اولویت قائل است، و میداند که بدون حداقل آزادی، «انتخابی» در کار نخواهد بود. در عین حال بهخوبی میداند که تعارض ارزشها پدیدۀ ذاتی زندگی سیاسی مدرن است. نظامهای ارزشها، هیچگاه انسجام درونی نداشتهاند. تعارض ارزشها گاه آزادی را در مقابل برابری و عدالت قرار میدهد. به گمانم، دکتر زنوز معتقد است که باید حتی آزادی را به نفع عدالت اجتماعی محدود کرد. برای این استاد محترم سلامتی، طول عمر و امکان ارائۀ خدمات بیشتر به اقتصاد و مردم ایران آرزومندم.