حسین عبده تبریزی
شاید تحت تأثیر تهاجم روسیه به اوکراین، در چند روز اخیر دستم در قفسۀ کتابها به سوی کتاب خون و ایمان نوشتۀ متیو کار (Matthew Carr, Blood and Faith) رفت که نخستین بار درسال ۲۰۱۰ توسط انتشارات هرست منتشر شد و ویراست دوم آن در سال ۲۰۱۷ به بازارآمد .کتاب در مورد اخراج مسلمانان اسپانیاییِ معروف به موریسکو یا مورهای کوچک (الموریسکیون) در آغاز قرن هفدهم است. کتاب، سرنوشت غمانگیز این گروندگان اجباری به مسیحیت را بهروشنی تصویر میکند.
شاید تحت تأثیر تهاجم روسیه به اوکراین، در چند روز اخیر دستم در قفسه کتابها به سوی کتاب خون و ایمان نوشتۀ متیو کار (Matthew Carr, Blood and Faith) رفت که نخستین بار درسال ۲۰۱۰ توسط انتشارات هرست منتشر شد و ویراست دوم آن در سال ۲۰۱۷ به بازارآمد .کتاب در مورد اخراج مسلمانان اسپانیاییِ معروف به موریسکو یا مورهای کوچک (الموریسکیون) در آغاز قرن هفدهم است. کتاب، سرنوشت غمانگیز این گروندگان اجباری به مسیحیت را بهروشنی تصویر میکند. به باور عمومی، عمر اسپانیای مسلمان در سال سرنوشتساز ۱۴۹۲، زمانی که اسپانیا تحت حاکمیت مسیحی متحد شد، به پایان آمد و این واقعیت که بیش از نیم میلیون مسلمان همچنان در این کشور باقی ماندند، اغلب از یادها رفت یا نادیده گرفته شد. این مسلمانان مسیحیشده که به زبان اسپانیایی حرف میزدند و به خط عربی مینوشتند، و کاتولیکهای اسپانیایی آنان را مسیحی بد و همکیشانشان آنان را مسلمانان گمراه میشمردند، حتی پس از اخراج از اسپانیا، به دلیل وابستگیهای متناقض خود، بین ایمان اسلامی و وطن اسپانیایی سرگردان ماندند.
این نوکیشان که با اکراه نام موریسکو را پذیرفته بودند، در جامعه مسیحی که خواستار ریشهکنکردن سنتهای مذهبی و فرهنگی رقیب بود، آزار میدیدند و زندگی پادرهوایی داشتند، زیرا به نظر مسیحیان یا تمایلی به برآوردن انتظارات مسیحیت نداشتند یا اصولاً از این کار ناتوان بودند. این مردم بیش از یک قرن به حاشیه رانده شدند و تحت آزار قرار گرفتند تا مقتدرترین دولت اروپایی آن زمان، یعنی دولت اسپانیا، سرانجام به این نتیجه برسد که از آنان مسیحیِ وفاداری ساخته نمیشود. در آغاز قرن هفدهم، حاکمان اسپانیا دریافتند که موریسکوها تا وقتی با هم هستند، قادر به چنین تحولی نیستند. ظرف مدت ۵ سال از ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۴، یکباره مسلمانان اسپانیا ناپدید شدند. سیصد تا سیصد وپنجاه هزار مسلمان مسیحیشده از سرزمین اسپانیا رانده شدند و این یکی از بزرگترین پاکسازیهای قومی و بزرگترین حذف غیرنظامیان در تاریخ اروپا تا آن زمان بود. البته، چندان زمانی نگذشت که بیشتر اسپانیاییها از این اقدام جنایتکارانه پشیمان شدند.
در زمستان (سپتامبر)۱۶۰۹ ، فیلیپ سوم فرمان اخراج را صادر کرد؛ به کل جمعیت مسلمان اسپانیا سه روز فرصت داده شد تا خاک این کشور را ترک کنند وگرنه کشته خواهند شد. میتوانیم تصور کنیم که با صدور چنین فرمانی، این مردم متحمل چه مهاجرت مصیبتباری شدند. صدها هزار نفر ناچار به ترک خانه و کاشانهای شدند که نسل اندر نسل در آنجا زندگی میکردند، و به سرزمینهایی رفتند که در آنجا کاملاً غریبه بودند. متیو کار با تحلیل زمینۀ تاریخی این تصمیم و وقوع این جنایت بزرگ نشان میدهدکه «رقابت عقاید» چگونه زمینه سرکوب فرهنگی را فراهم میآورد و فاجعه میآفریند و چگونه تراژدی و جنایت تاریخی عظیمی را باعث میشود؟
البته، پاکسازی مذهبی در اسپانیای مسیحی تازهمتحدشده، مسبوق به سابقه بود. تنها اندکی بعد از فتح اندلس، پادشاه و ملکه تازه به تختنشستۀ اسپانیا، تحت فشار دستگاه کلیسا به سرکردگی توماس تُرکومادا، فرمان اخراج یهودیان اسپانیا را صادر کردند. چهل هزار یهودی از اسپانیا اخراج شدند و پنجاه هزار تن از ایشان با گرویدن به مسیحیت در اسپانیا ماندند و به «مارانو»ها مشهور شدند و با وجود تغییر مذهب، تا اوایل قرن ۱۹، هدف حملات دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا (انگیزاسیون Inqusition) بودند.
در این کتاب مؤلف وضعیت اسفبار موریسکوها را که چون بیگانگانی منفور از کشور خود رانده میشدند، به خوبی تصویر میکند. این پاکسازی و وقایع هولانگیزی که بعد از صدور فرمان فیلیپ سوم در سپتامبر سال ۱۶۰۹در والنسیا روی داد، به گونهای نمایان با روحیه انساندوستانه امروز اسپانیاییها در تضاد است. این روحیه به هیچ روی با تصویر ویرانههای روستاهای موریسکو سازگار نیست؛ درآنجا که زنان موریسکو به جای ترک کشوری که وطن خود میدانستند، خود را با فرزندانشان میکشتند.
کتاب صحنههای تلخ و اغلب غمانگیزی را شرح میدهد: از پیرمرد مسلمانی میگوید که بعد از رسیدن به والنسیا، اعلام میکند که میخواهد در خاک مسلمانان دفن شود؛ اما هنگام سوارشدن به کشتی از غضه دق میکند. سایر موریسکوهای همراه وی نیز قبل از ترک ساحل از گرسنگی و خستگی جان خود را از دست میدادند. برخی از والدین پریشان و سردرگم از فرزندان خود جدا میافتادند، و برخی دیگر فرزندان خود را نزد مسیحیان محلی رها میکردند. در تابلوی «خروج موریسکوها از بندر والنسیا» اثر هنرمند اهل والنسیا، «پره اورومیگ،» پدری موریسکویی را میتوان دید که دختر خردسالش را به خانوادهای مسیحی سپرده و برای خداحافظی با او زانو زده است. نقاشیهای دروغپردازانه برای تجلیل از آنچه بسیاری از دولتمردان حتی در آن زمان جنایت میشمردند نیز رواج داشت. صحنههای اسفبار کشتیهایی که این مردم بیپناه را که همچنان خود را اسپانیایی میدانستند، به آن سوی مدیترانه در سواحل شمال آفریقا تخلیه میکردند، به مثابهی صحنههای هزیمت دشمن از میدان جنگ تصویر میشد. این تابلوها مانند بسیاری از اسناد مربوط به این اخراج دستجمعیِ سبعانه، داستان را از دیدگاه فاتحان بیان میکرد.
در جریان این مهاجرتهای اجباریِ جانکاه، صحنههای دلخراش جدایی و وداع فراوان بود. حتی زمانی که موریسکوها سوار کشتیهای خود میشدند، کشیشها، راهبان و مسیحیان خداترس از آنان میخواستند فرزندان خود را رها کنند تا بتوانند به عنوان کاتولیک در اسپانیا بزرگ شوند. برخی عالمان عالی مقام کلیسا شخصاً میکوشیدند والدین را متقاعد کنند که برای رستگاری فرزندانشان آنان را از خود جدا کنند و به ایشان بسپارند.کتاب حتی از مواردی یاد میکند که بچهها ربوده میشدند. برخی موریسکوها که احساس میکردند نمیتوانند از فرزندان خود مراقبت کنند، تسلیم میشدند، اما اکثریت سرسختانه از این کار امتناع میکردند. کتاب از زنی مثال میآورد که در اسکله زایمان کرد و سپس با نوزادی که در آغوشش بود، درخواست مسیحیانی را که از او میخواستند تا نوزادش را نزد آنها بگذارد، نادیده گرفت و بر کشتیای فرسوده و بدقواره سوار شد و در میانۀ باد و سرما، خود را به دریا سپرد.
نسلهای بعدی، بویژه در قرن نوزدهم، تفسیرهایی متفاوت از این فاجعۀ انسانی ارائه کردند. مورخان محافظهکار اسپانیایی حذف موریسکوها را به عنوان نقطۀ عطفی در تکامل ملی اسپانیا ستودند. برای برخی افراد، نفی بلد مسلمانان کاری بیرحمانه اما ضروری بود. برخی آن را به دلیل وحدت دین و امنیت کشور و حذف عادلانه تمدن شرقی که هیچ یک از ویژگیهای تفکر و مؤلفههای اساسی تمدن مدرن را نداشت، تحسین میکردند. نویسندگان دیگر این اخراج گسترده را با اصطلاحات نژادی، به جای اصطلاحات مذهبی، تصویرکردند: «نژاد فرودست همیشه تسلیم میشود و قویترین و توانمندترین ملیت در نهایت پیروز میشود.»
مورخانِ طرفدار فاشیست مانند لوئیس برتراند و سر چارلز پتری استدلال کردند که «بدون حذف موریسکوها، اسپانیا به یکی از آن کشورهای حرامزادهای تبدیل میشد که مجبور باشد فقط با اجازۀ خارجیها و تحت استثمار آنان زندگی کند؛ کشوری که هیچ هنر، تفکر یا تمدنی نمیداشت که برایش مناسب باشد.» افرادی هم بودند که فکر میکردند این اخراج منجر به افول اقتصادی و سیاسی بعدی اسپانیا شد. برخی براین عقیده بودند که حذف موریسکوها پیروزی بنیادگرایی مذهبی و تعصب بر منافع ملی دولتی بود که رفاه مادی و توسعۀ فکری اسپانیا را قربانی وحدت دین کرد.
با این همه، اکثر مورخان بر وحشیانهبودن این اخراج اتفاق نظر داشتند و آن را یک تراژدی تاریخی میشمردند. سرنوشت این افراد واقعاً غمانگیز بود و آنچه رخ داد جنایت تاریخی اسفبار و فراموشناشدنی بود. تجربۀ موریسکوها نمونهای زشت از پیامدهای فاجعهباری است که «همسانسازیِ قهرآمیز» به همراه دارد. مؤلف کتاب معتقد است که با وجود فاصلۀ زمانی۴۰۰ ساله، این رویدادِ هولانگیز کماکان به طرز نگرانکنندهای مدرن به نظر میرسد. این نوع تعصبها، احساسات، گرایشها و توجیهها در هر جامعه و در هر عصری وجود داشته است و ما شکلی متفاوت از آن را امروز در عصر خود در تهاجم به اُکراین و چند دهه قبل در حمله ددمنشانه صدام به ایران مییابیم.
تاریخ دولت- ملتها مملو از دورههایی است که در آن جمعیتهایی ناخواسته یا «مازاد» از سرزمین و خانۀ خود بیرون رانده شدهاند یا به صورت فیزیکی حذف شدهاند تا جوامعی با مذهب، قومیت یانژادیِ همگن در یک قلمرو ملی ایجاد شود. بسیاری از این وقایع بعد از تجربۀ پاکسازی بزرگ قومی در اسپانیای آغاز قرن ۱۷ رخ داد. با این که بیش از هر دورۀ دیگری در تاریخ اسلام، تمدن موری – ایبریاییِ اندلس در بخش اعظم حیات خود، توانایی فوقالعادهای در برقراری رابطه و آمیختن خود با سایر تمدنهای دورههای تاریخی مختلف نشان داد، اما هرگز اسلام به عنوان عنصری تمدنی در اسپانیا پذیرفته نشد. با این که در جهان اسلام، حافظۀ تاریخی اندلس اغلب با نوستالژی برای دورهای از عظمت و موفقیت فرهنگی اسلامی شناخته شد، سهم آن در اروپا اغلب نادیده گرفته شد.
تراژدی موریسکو موردی از رشته موارد مکرری است که در بسیاری از زمینههای دیگر تکرار شده و در آن اکثریتی قدرتمند به دنبال بازسازی یا تعریف هویت خود از طریق حذف فیزیکی یا حذف اقلیتهای ظاهراً ناسازگاری است که حضور آنها به طور بالقوه آلودهکننده و فاسد تصور میشود.
برنامۀ ترکسازی که منجر به کشتهشدن صدها هزار ارمنی در سالهای ۱۹۱۶-۱۹۱۵ شد، انتقال گسترده مسیحیان به یونان و مسلمانان یونانی به ترکیه پس از جنگ یونان و ترکیه در سال ۱۹۲۳، نسلکشی بیشرمانه نازیها، درگیریهای گسترده و گاه وحشیانۀ مسلمانان و هندوها پس از ایجاد هند و پاکستان، نفی بلد فلسطینیها از سرزمین مادریشان توسط اسرائیل غاصب در دهههای گذشته، قتل عام بوسنیاییهای مسلمان در جنگهای داخلی یوگسلاوی سابق، و این اواخر آزار و قتلعام مسلمانان روهینگیایی میانمار از تجربههای سدهی اخیر است. من خود تصاویر رقتانگیز و اسفناک تلویزیون ایران از عراقیهای ایرانیالاصل (معاودین یا بازگشتگان) را در مرز خسروی که در میانه برف و سرما با آنها مصاحبه میشد، هرگز از خاطر نخواهم برد. حدود ۵۰۰ هزار نفر به دستور حسن البکر و صدام به جرم ایرانی بودن از آن کشور و عمدتاً ازشهرهای مذهبی کربلا و نجف طرد شدند.
سالهاست تراژدی موریسکوها دستمایۀ جنایات و تبلیغات القاعده هم قرار گرفته و دائماً از پادشاهی قدیم موری اندلس یاد میکنند.کم نیستند کسانی که از ارجاعات مکرر به «از دست دادن» پادشاهی قدیمی موری اندلس در تبلیغات القاعده و شاخههای آن شگفت زده می شوند و از این همه ارجاع به موریسکوها سر در نمیآورند. القاعده و شاخههای آن با بازگرداندن اسپانیا به فاجعۀ مور، سعی کردهاند از خاطرۀ اندلس برای اهداف تبلیغاتی خود و کشتار و ترور استفاده کنند. رفتار القاعده به همان میزان چندشآور است که نحوۀ برخورد جانیان اسپانیایی که در نقاشیها و مجسمههای هنرمندان مزدور، به عنوان «فاتحان» معرفی میشدند. مشکلی که اسپانیا با القاعده و تروریسم اسلامی دارد به زمانی برمیگردد که اسپانیا توسط مورها مورد تهاجم قرار گرفت و از تبدیلشدن به بخش دیگری از جهان اسلام سرباز زد، و نبردی طولانی را برای بازیابی هویت خود آغاز کرد.
نویسنده کتاب این فاجعۀ تاریخی را هشداری از سوی تاریخ برای توجه به گفتمان خصمانۀ کنونی اروپاییان دربرابرمسلمانان میداند؛ گفتمانی که با پیشگویی از مرگ قریبالوقوع جمعیت اروپایی به سبب نرخ باروری بالای مسلمانان، به سمت «هولوکاست قابلقبول» پیش میرود؛ همان چیزی که یک راهب دومینیکن در قرن هفدهم آن را «راهحل نهایی» اسپانیا برای حل مشکل لاینحل خود خواند. «راهحل نهایی» همان عبارتی است که نازیها درباره کشتار سازمانیافتۀ میلیونها یهودی و أبو مصعب الزرقاوی، رهبر القاعده در عراق و پدر معنوی داعش، دربارۀ کشتار شیعیان استفاده کردهاند. نویسنده خون و ایمان امیدوار است بتواند خوانندگانش را نسبت به احتمالات مخرب این نوع رفتار در زمانه معاصر هوشیارتر کند.
متیو کار میکوشد تراژدی نسلکشی این مسلمانانِ اجباراً مسیحیشده را در منظر چشم مهاجمان متعصب قرن ۲۱ قرار دهد. وی میگوید، «میخواستم داستانی متفاوت تعریف کنم. اینکه چگونه قدرتمندترین دولت اروپا در آن زمان از روی ترس و تعصب، به نابودی اقلیتی بیدفاع سوق داده شد.» بگذارید همۀ دنیا بدانند که ما هرگز نخواهیم پذیرفت که تراژدی اندلس تکرار شود. او میگوید رشد بیاعتمادی متقابل و سیرصعودی خشونت، باعث شعلهور شدن خشمی شد که به تصمیم پاکسازی و نفی بلد مسلمانان انجامید.
این کتاب به دنبال ایجاد زمینههای علمی جدید برای بررسی این موضوع نیست. نویسندۀ کتاب میگوید که هدف کتاب امری سادهتر و فروتنانهتر است: شرح داستان موریسکو به خوانندگانی که شاید هرگز درباره آن نشنیده باشند. این داستانی پیچیده و دراماتیک از ستم مذهبی و فرهنگی، شورش، تعصب و نفرت است. همچنین، این کتاب داستان فرصتهای از دسترفته، تصمیمات ضعیف، و سیاستهای بد و دیدگاهها و احتمالاتی است که نادیده گرفته شده یا متناسب با آنها اقدامی انجام نشده است. نویسنده معتقد است نباید بگذاریم که تلاشها برای شناسایی مسیرهای تفاهم و گفتگو در مورد فرهنگها و اندیشههای رقیب در کنج عزلت دانشگاهها محبوس شود.
کتاب خون و ایمان را سرشار از دادههای مفید، آموزنده، پرمعنا، روشن و راهگشا یافتم؛ ترجمۀ آن را به زبان فارسی برای کشورهای فارسیزبان که در معرض تعصبات، تنشهای قومی و عقیدتی، نظریات رقیب درگیر، و بغضورزیهای بسیارند ضروری میدانم.